چرا تعادل جنسیتی توی استارتاپ‌ها مهمه؟

امروز توی فید توییترم، یه توییت از هدیه دیدم که انگیزه ای شد که تجربه شخصیم توی دونیت و البته مطالعه‌ام در مورد لزوم رعایت تعادل جنسیتی توی استارتاپ‌ها رو اینطوری ثبت کنم.

یادم میاد چند سال پیش، توی دفترمون با بچه‌های تیم دونیت -که همگی مرد بودن- در حال همفکری برای طراحی بخشی از فرآیندهای نسخه جدید پلتفرم بودیم. خاطراتم از اون روز خیلی مبهم هست، اما یادم میاد که غده خلاقیت هممون خشک شده بود! چیز جدیدی به مغزمون نمی‌رسید و تصمیم گرفتیم یه تنفس ربع ساعته به جلسه بدیم تا شاید فرجی حاصل شد.

توی این تنفس، یه “آها” به ذهن تیم رسید. وقتی تنفس تموم شد، به محل جلسه برنگشتیم، مستقیم رفتیم سراغ دیتابیس دونیت و … تنفس بین جلسه جواب داد!

آمارمون می‌گفت که اکثریت کاربران ما، در هر دو سمت (چه متولی پروژه‌ها و چه حامی‌ها) خانم بودن؛ چطور چند تا مرد سیبیلو می‌خوان سرویسی رو برای خانم‌ها طراحی کنن؟

تلاش ما برای طراحی این محصول، کم شباهت به تلاش Mel Gibson برای فروش محصولات زنونه توی فیلم What Women Want نبود.

اونجا بود که فهمیدیم باید شلوارک پوشیدن توی دفتر و جک‌های پسرونمون رو تموم کنیم و برای موقعیت‌های شغلی جدید، اولویت رو به خانم‌ها بدیم.


اما واقعاً چرا تعادل جنسیتی مهمه؟

مدرسه کسب و کار هاروارد یک تحقیق انجام داده که عنوانش، سوال و جواب ماست:

What Makes a Team Smarter? More Women

ورود خانم‌ها به تیم‌های استارتاپی، خصوصاً در اوایل عمر استارتاپ‌ و به عنوان هم‌بنیانگذار، باعث می‌شه که به تیم‌های بهتری تبدیل بشن. چون:

1. خانم‌ها احساسات و ذوق بهتری دارن

خانم‌ها خیلی بهتر از مرد‌ها می‌تونن بفهمن که یه مشتری چی می‌خواد واقعاً و یا اینکه حسش نسبت به محصول ما چی هست، یا خواهد بود. دست کم خانم‌ها خیلی بهتر می‌تونن احساسات خودشون و احتمالاً سایر خانم‌ها رو بیان کنن:

این موضوع وقتی پر رنگ‌تر می‌شه که این حقیقت رو یادآوری کنم که نسبت محصولات و یا خدمات اختصاصی برای آقایون در مقایسه با محصولات و خدماتی که مختص خانم‌هاست، تقریباً ناچیز هست. بنابرین فارغ از این که محصول شما چی هست، احتمال خیلی زیاد خانم‌ها بخشی از مشتریان شما هستن و شما نمی‌تونید اون‌ها رو نادیده بگیرید.

2. خانم‌ها اجتماعی‌تر هستن

خانم‌ها به ذات زودجوش‌تر و اجتماعی‌تر هستن. نیازی به تاکید نیست که ارتباط صحیح برای هر استارتاپ و البته کسب‌وکاری حیاتی هست؛ خانم‌ها بهتر می‌تونن یه مشتری ناراضی رو راضی کنن، بهتر می‌تونن جلسه‌های پرتنش رو آروم کنن، از کاربرهاتون فیدبک بگیرن و حتی فیدبک‌ها رو به تیم انتقال بدن.

باید خط مقدم استارتاپتون، اونجایی که مشریانتون با شما مرتبط می‌شن رو بسپارید به دست خانم‌ها (طبیعتاً به شرط تخصص)، مطمئن باشید بهتر از ما مرد‌ها از پسش برمیان.

3. خانم‌ها ریزبین‌تر هستن

دانشمندها اعتقاد دارن بطور متوسط یه خانم در طول عمرش 3 برابر یک مرد حرف می‌زنه. فکر می‌کنید خانم‌ها چی می‌گن؟ درسته، جزئیات همون چیز‌هایی که ما مردها در مورد کلیاتش با هم صحبت می‌کنیم؛ واسه همینه که بیشتر طول می‌کشه! این شوخی نیست، یه حقیقته.

خانم‌ها نسبت به آقایون، خصوصاً آقایون بنیانگذار استارتاپ‌ها -که همیشه تصویری کلی از کسب‌وکارشون دارن- بسیار دقیق‌تر و ریز‌بین‌تر هستن. تیم خوب یعنی ترکیب مناسبی از افراد جزئی‌نگر و افراد کلی‌نگر که می‌تونن در حالی که به هدف چشم دوختن، مراقب قدم‌هاشون هم باشن.

4. اصلاً خانم‌ها باید باشند!

اگر عمیق فکر کنیم، دلیل‌های زیاد دیگه‌ای می‌شه برای حضور خانم‌ها در استارتاپ‌ها پیدا کرد:

– چه برداشت سکسیتی کنیم چه نه، حضور خانم‌ها (جنس مونث) توی هر فضایی موجب تلطیف فضا می‌شه. اگر استارتاپ رو مثل یه خانواده بدونیم – که هست – خانم‌ها فارغ از موقعیت شغلیشون، نقش مادر و دختر‌های خانواده رو دارن؛ من به عنوان کسی که شانس داشتن خواهر رو از دست دادم و بجاش دو تا برادر چغِر دارم، اصلاً یک خانواده بدون خواهر رو به کسی توصیه نمی‌کنم!

– حضور خانم‌ها باعث می‌شه آقایون رفتارهای نامناسب کمتری داشته باشن. مثلاً از وقتی شیدا به عنوان اولین عضو مونث وارد تیم دونیت شد، دیگه نمی‌تونستم پسرهای تیم رو با اسم‌های مستعارشون صدا کنم! این موضوع باعث می‌شه در عمل هم فرهنگ بهتری در استارتاپ ایجاد بشه.

– و …

و البته این هشدار را هم داشته باشید: نحوه رفتار با یک همکار خانم، خیلی تفاوت داره با نحوه ارتباط با همکاران آقا، نه به معنای ایجاد تفاوت غیرمنطقی، بلکه به معنای درک شرایط و احساسات متفاوت خانم‌ها.

پ.ن. خانم‌های عزیز، اگر این پست زیادی از دید یک مرد است، ببخشید، دست خودم نیست!
پ.ن. در نوشتن این پست از اینجا کمک گرفتم.

قیف برعکس مجوزها در ایران

این نوشتار برای اولین بار در ماهنامه پیوست – مهر ماه 97 منتشر شد.

هر تغییری در آغاز با آشفتگی همراه است اما بدون تغییر هیچ پیشرفتی ممکن نیست. چند دهه پیش دولت‌ها برای تامین بودجه مورد نیاز بابت اداره کشور به منابع و معادن سرزمینی خود متکی بودند. اما با ایجاد آگاهی عمومی، محسوس شدن تاثیرات این سیاست‌ها بر اجتماع، محیط زیست و حتی توازن ثروت، دولت‌ها بر آن شدند تا سیاست جایگزینی برای تولید ثروت و ایجاد درآمدی پایدار پیدا کنند.

همزمان در سن خوزه کالیفرنیا جنبشی در حال شکل‌گیری بود: انقلاب فناوری، نقطه آغازین عصری که ما در آن زندگی می‌کنیم، همان منبع درآمد جایگزین برای دولت‌ها. درآمدی چشمگیر و پایدار که تاثیرات مثبت آن بر زندگی تمامی جوامع ساکن بر زمین غیرقابل انکار بود.

پس از پدید آمدن غول‌های فناوری در دره سیلیکون و رشد اقتصادی مثبتی که به واسطه فعالیت این شرکت‌ها ایجاد شد، دولت‌هایی چون سنگاپور، زلاندنو و هندوستان، و در سال‌های اخیر گرجستان، مقدونیه و استونی که برای بقا نیازمند و منتظر چنین نقطه امیدی بودند، با ایجاد یک تحول عظیم (Reform) مسیر را برای جریان جوهره این صنایع نوظهور – که همان خلاقیت است – هموار کردند. سنجه «سهولت انجام کسب‌وکار» توسط گروه بانک جهانی (WBG) معرفی شد تا بتوان انگیزه‌ها و موانع موجود در مسیر کارآفرینی در هر کشور را به شکل کمی مورد مطالعه و بررسی قرار داد.

یکی از متغیرهای مهم دخیل در این سنجه سهولت دریافت مجوزها (Licensing & Permitting) در شروع یک کسب‌وکار است. بر اساس این سنجه ایران در مقام صد و بیست و چهارم جهان است، در حالی که طی ۱۰ سال اخیر (از سال ۲۰۰۷) کشور گرجستان با ایجاد تغییرات کلیدی در قوانین خود توانسته از رتبه صدم به نهمین کشور جهان از منظر سهولت انجام کسب و کار در سال ۲۰۱۸ تبدیل شود.

در شهر شیکاگوی آمریکا نیز طی سال‌های ۲۰۱۱ و ۲۰۱۲ کاهش ۶۰ درصدی (از ۱۱۷ به ۴۹) تعداد مجوزهای لازم برای شروع یک کسب‌وکار، علاوه بر ایجاد هزاران شغل جدید و ایجاد فرصت‌های سرمایه‌گذاری، توانست طی یک سال دو میلیون دلار از مخارج کسب‌وکارهای نوپای این شهر بکاهد. مبلغی که صرف رشد بیشتر کسب‌وکارها شد.

اما طبق اطلاعات موجود در وب‌سایت وزارت امور اقتصادی و دارایی ایران، حدود ۱۵۸۰ مجوز گوناگون برای یک کسب‌وکار توسط وزارتخانه‌های مختلف کشور در حال صدور است. این در حالی است که با استناد به ده‌ها تحقیق و مطالعه انجام‌شده در فضای کسب‌وکارهای نوپا و خصوصاً فناوری‌محور، بزرگ‌ترین چالش امروز این صنعت دریافت مجوزهای لازم برای شروع و به رسمیت شناخته شدن کسب‌وکار است. به بیان دیگر می‌توان گفت سختترین قدم برای راه‌اندازی یک کسب‌وکار نوین در ایران همان قدم اول (یا حتی پیش از آن) است: اجازه شروع فعالیت.

این میزان از کنترل بر فعالیت‌های اقتصادی تازه‌تاسیس و خلاق علاوه بر اتلاف منابع زیادی از سازمان‌های تابعه دولت، موجب کاهش نوآوری در میان کارآفرینان، کاهش سرمایه‌گذاری خطرپذیر، از بین بردن ظرفیت اشتغال و ده‌ها عوارض اقتصادی و اجتماعی دیگر شده است. کارآفرینان حقیقی که تنها دارایی‌شان انگیزه، خلاقیت و استعدادشان است ماه‌ها و بعضاً سال‌ها برای دریافت یک مجوز پله‌پیمایی می‌کنند، یا در حالی که دیگر توان و انگیزهای برای ادامه مسیر ندارند موفق به دریافت مجوز می‌شوند (نوشدارو پس از مرگ سهراب) یا با رها کردن اهداف‌شان رزومه خود را به شرکت‌های کهنه‌کار می‌فرستند یا به دنبال مسیرهای مهاجرت صفحات گوگل را ورق می‌زنند.

به تعبیری رژیم صدور مجوز کسب‌وکار در ایران را می‌توان به یک قیف برعکس تشبیه کرد؛ چنان دهانه ورودی این قیف را تنگ کرده‌اند که هیچ کارآفرینی جرات نزدیک شدن و گذر از آن را ندارد، در حالی که انتظار داریم با افتتاح یک محل کار اشتراکی «ماهانه ۲۰ کسب‌وکار نوین خلاقیت به جامعه تزریق کنند»!

تفاوت نظارت و مجوز
تفاوت نظارت و مجوز

انتظار می‌رود در شرایط اقتصادی کنونی، که کشور بیش از هر زمان به تولید داخلی، صادرات دانش‌بنیان و تاثیرات اقتصادی و اجتماعی حاصل از اشتغال نیاز دارد، دولت با حذف «نگاه پیشگیرانه» خود نسبت به استارت‌آپ‌ها و جایگزینی چارچوب‌های فعالیت به جای مجوزها، به کارآفرینان فرصت دهد با ایجاد خدمات و محصولات نوین و بعضاً ساختارشکنانه و برهم‌زننده (Disruptive) خلاقیت و رشد اقتصادی حقیقی را به جامعه تزریق کنند.

با این تغییر سیاست می‌توان منابع هنگفتی را که هم‌اکنون صرف قانون‌گذاری، صدور و تمدید مجوزها می‌شود به خروجی قیف منتقل کرد: پیگیری و مبارزه با قانون‌شکنان. دردناک است وقتی همزمان با انتشار خبر فیلترینگ یک استارت‌آپ موفق ایرانی، یک قانون‌شکن (که حالا تبدیل به سلبریتی شده) با انتشار ویدئویی مخاطبان را به قمارخانه‌های آنلاین که به درگاه شتاب (!) مجهز هستند دعوت می‌کند.

تغییر برای بقای حیات ضروری است؛ اگر تغییرات را خودمان ایجاد نکنیم، مجبور به واردات آن خواهیم بود.

شتابدهنده‌های ایرانی: تولد تا 5 سالگی

اگر آواتک را اولین شتابدهنده غیردانشگاهی* ایران بدانیم، می‌توان گفت دوره‌های شتابدهی و شتابدهنده‌ها – بعنوان یکی از بازوهای اصلی اکوسیستم کارآفرینی ایران – مهرماهِ امسال، پنج سالگی خود را جشن می‌گیرند.

* شتابدهنده‌هایی که ورودی‌های آزاد و غیر از دانشجویان دانشگاه‌ها دارند.

در طول این پنج سال، نقش‌ها و بازیگران جدیدی به اکوسیستم کارآفرینی راه یافتند و بازیگران قدیمی‌تر این اکوسیستم نیز، چه از منظر کیفی و چه کمی، تغییرات بسیاری به خود دیده‌اند.

پنج سال پیش، از بسیاری از جهات، “ایجاد” یک کسب‌وکار آنلاین به مراتب ساده‌تر و به همین دلیل، حمایت‌های ضروری و مورد نیاز برای رشد یک استارتاپ، محدودتر بودند: شتابدهنده‌ها با ارائه خدمات اولیه شامل فضای استقرار، آموزش مفاهیم پایه کسب‌وکار( -ِ آنلاین)، سرمایه پیش‌بذری و کمی شبکه‌سازی، به واقع می‌توانستند زمینه‌ساز رشد سریع‌تر یک استارتاپ شوند.

اما باید توجه داشت در همهمه‌ی شکست‌ها و خروج‌های موفقِ استارتاپ‌های میانسال در سال 97 و 98، نیاز‌های استارتاپ‌های جوان بسیار متفاوت‌تر و بیشتر از برادران بزرگ‌ترشان در سال 93 است.

در این نوشته تلاش می‌کنم تا بخشی از این تغییرات و نیازهای نوظهور را مرور کنم:


مالی

یکی از اساسی‌ترین تغییراتی که نشانه‌های آن را در هر نقطه و سطحی از اجتماع می‌توان دید، کاهش ارزش پول ملی و تورم است.

در سال 1393، شتابدهنده‌ها، مبلغی در حدود 25 میلیون تومان تحت عنوان سرمایه پیش‌بذری (pre-seed) به هر تیم کارآفرین پرداخت می‌کردند. اگر خوشبینانه میانگین مبلغ پرداختی شتابدهنده‌ها به استارتاپ‌ها در سال جاری را 50 میلیون تومان در نظر بگیریم، می‌توان گفت 5 سال پیش شتابدهنده‌ها حدود 8000 دلار و امسال کمتر از 3500 دلار به تیم‌های خود پرداخت می‌کنند.

این در صورتی است استارتاپ‌ها نیز به عنوان بخشی از چرخه اقتصادی جامعه، با افزایش چشم‌گیر هزینه‌ها روبرو هستند: افزایش چند برابری دستمزد نیروی انسانی، افزایش هزینه خدمات زیرساختی خصوصاً خدماتی که از خارج از کشور تهیه می‌شوند، افزایش رقابت و به طبع نیاز به تبلیغات بیشتر و …

هرچند در این متن سعی بر بررسی شتابدهنده‌هاست، اما بیان این نکته لازم است که این موضوع، می‌تواند به عنوان یک فرصت نیز برشمرده شود: در سال 93، مبلغ میانگین جذب سرمایه بذری (Seed – بعد از خروج از شتابدهنده) عددی در حدود 600 میلیون تومان و به نرخ آن روز معادل 200 هزار دلار بوده است. امروز 200 هزار دلار معادل 3 میلیارد تومان است؛ مبلغی که برای سرمایه بذری، بیشتر از “قابل قبول” است!

فکت: علیرغم رشد چشم‌گیر هزینه‌ها، رشد نرخ دلار (یا افت ارزش پول ملی) همچنان بیشتر بوده است.

بدیهی است که این موضوع می‌تواند به عنوان انگیزه‌ای برای جذب سرمایه از خارج از کشور شمرده شود. البته که این امر نیز نیازمند فراهم آوردن مقدماتی است که در ادامه به بعضی از آنها خواهم پرداخت.


آموزش

پنج سال پیش، منابع چندانی برای فراگیری اصول و پایه‌های راه اندازی یک کسب‌وکار، به شیوه‌ای که یک استارتاپ به آن نیاز دارد، وجود نداشت، بنابرین این وظیفه بر عهده شتابدهنده‌ها بود با برگزاری کارگاه‌های مقدماتی، کارآفرینان بالقوه را آموزش دهند و پس از آن غربال کنند. به عنوان شاهدی بر این موضوع، می‌توان به نظام “پیش‌شتابدهی – شتابدهی” اشاره نمود که هم اکنون نیز توسط اکثر شتابدهنده‌ها به کار گرفته می‌شود.

اما امروز، با وجود تعداد بی‌شماری از منابع مکتوب، چندرسانه‌ای و حتی رویداد‌ها، انتظار می‌رود کارآفرینان مشتاق، پیش از ورود به شتابدهنده، نسبت به مفاهیم ابتدایی مانند “بوم کسب‌وکار” و “پرسونا” آشنایی داشته باشند. شتابدهنده‌ها نباید محل کشف کارآفرینان بالقوه باشند، بلکه باید به کارآفرینانی که پیش از آن جدیّت و انگیزه خود را اثبات کرده‌اند، برای پیشرفت کمک کنند.

شتابدهنده‌ها می‌توانند در مدت محدود دوره شتابدهی خود که عموماً 6 ماهه است، بجای آموزش مفاهیم اولیه، تمرکز بیشتری بر مسائل حیاتی‌تر همچون مسائل حقوقی (که به آن خواهم پرداخت)، کسب تجربه از شبکه منتورها و مهارت‌های نرم کارآفرینان داشته باشند.

به عنوان مثال می‌توان یکی از ضعف‌های اکوسیستم کارآفرینی ایران را انزوا و عدم ارتباط با خارج از کشور دانست. این سر به لاک فرو بردن، موجب شده است تا استارتاپ‌های ایرانی از منابع مالی، بازارها و تجربیات خارجی محروم بمانند. موضوعی که شاید بتوان دلایل اصلی آن را عدم آشنایی کارآفرینان با فرصت‌های موجود در آن‌سوی آب‌ها و عدم توانایی در برقراری ارتباط صحیح و موثر با بازیگران اکوسیستم‌های خارجی دانست.

آیا شتابدهنده‌ها در حال حاضر برای پوشش این ضعف، فعالیت مشخصی تعریف کرده‌اند؟


حقوقی

پنج سال پیش، در اکثر حوزه‌های مرتبط با کسب‌وکارهای آنلاین، قانون مسکوت بود و یا به قوانین نخ‌نمای قانون تجارت استناد می‌شد و به همین دلیل، اکثر نیازمندی‌های حقوقی استارتاپ‌ها به خدمات ثبت شرکت، ارتباطات بین کارآفرینان، هیئت مدیره و مجامع رسمی و در مواردی، قراردادهای جذب سرمایه (که عموماً سرمایه‌گذار خود شتابدهنده بود) محدود می‌شد.

اما امروز در بسیاری از حوزه‌ها مانند بهداشت و سلامت و فین‌تک، چارچوب‌ها و مجوزهایی برای فعالیت استارتاپ‌ها تعیین شده است که آگاهی از آنها برای کارآفرینانی که در این حوزه‌ها فعالیت می‌کنند حیاتی است. یکی دیگر از چالش‌های موجود، تعریف مدل کسب‌وکار و هماهنگی آن با قوانین و محدودیت‌های مالیاتی، خصوصاً در استارتاپ‌های پلتفرمی (یا چند وجهی) است.

همچنین با رشد گردش مالی کسب‌وکارهای آنلاین در این سال‌ها، نظارت بیشتری بر آنها اعمال می‌شود که این امر آموزش و پشتیبانی حقوقی از استارتاپ‌های تحت پوشش شتابدهنده‌ها را بیش از پیش، ضروری می‌کند.


نیروی انسانی

شاید به جرأت بتوان گفت بزرگترین مشکل فعلی استارتاپ‌ها، آنطور که از تحقیقات میدانی متعدد و صحبت بنیانگذاران استخراج شده است، کمبود نیروی انسانی متخصص است. مشکلی که در سال‌های گذشته، کمتر وجود داشت. دلیل تشدید این مشکل را می‌توان از یک طرف افزایش نیاز شرکت‌ها به متخصصین IT و از طرف دیگر افزایش انتظارات (خصوصاً مالی) نیروهای متخصص و همچنین تخصصی‌تر شدن فناوری‌های مورد استفاده بیان کرد.

البته که خدماتی مانند آموزش مسائل فنی و یا تیم‌یابی در بین شتابدهنده‌های جهان نیز چندان رایج نیست، اما اگر فعالیت شتابدهنده‌‌ را از نام آن و نیاز کارآفرینان تعریف کنیم نه از مدل‌های وارداتی، شتابدهنده‌ها می‌بایست برای این چالش نیز راه حلی بیاندیشند.

توجه بیشتر به امر شبکه‌سازی، عقد قراردادهای همکاری با آموزشگاه‌ها و تسهیل اسکان نیروهای متخصص غیرتهرانی* و … شاید راه‌حل‌هایی برای بزرگترین مشکل فعلی استارتاپ‌های ایران باشند.

*البته که تمرکز زدایی از پایتخت در دراز مدت به سود کل اکوسیستم کارآفرینی کشور خواهد بود اما در این نوشتار صرفاً سعی شده است که چالش‌های شتابدهنده‌ها (و نه اکوسیستم) بررسی شوند.


پس از آنچه تا اینجا گفته شد، زمان مطرح کردن این سوال است:

چرا شتابدهنده‌های ایرانی، به استناد گفته مدیرانشان، با مشکل جذب استارتاپ‌ها مواجه هستند؟ آیا استارتاپ‌ها، کارآفرینان و نیازهایی که هنوز پاسخ داده نشده‌اند، تمام شدند؟! طبیعتاً نه. شاید مشکل در این باشد که شتابدهنده‌ها خود به عنوان یک کسب‌وکار، در امر ایجاد انگیزه و جذب مخاطب (یا مشتری) که همان تیم‌های کارآفرین هستند، متناسب با فضای حال حاضر اکوسیستم عمل نمی‌کنند.

در سال‌های آغازین این موج، کارآفرینان انتخاب‌های زیادی بجز شتابدهنده‌ها، برای رشد استارتاپ خود (با تعریف رایج) نداشتند؛ ذهنیت مبهم جامعه و همکاران تجاری بالقوه نسبت به کسب‌وکارهای آنلاین، دسترسی کم به آموزش، سرمایه و … باعث می‌شد تا شتابدهنده‌ها بتوانند با ارائه حداقل خدمات، ارزشی ملموس برای کارآفرینان ایجاد کنند.

اما اکنون، با ظهور و پیشرفت اجزای دیگر اکوسیستم (مثل مراکز حمایتی دولتی و سرمایه گذاران خطرپذیر مستقل، منابع آموزشی متنوع، رویدادهای ارائه متعدد و…)، کارآفرینان می‌توانند مسیرهای مختلفی را برای پاسخگویی به نیازهای خود انتخاب کنند.

شاید وقت بازنگری اساسی در ساختار و خدمات شتابدهنده‌ها باشد. امروز بر خلاف گذشته شتابدهنده‌ها تیم‌های خوب را انتخاب نمی‌کنند، بلکه کارآفرینان هستند که شتابدهنده‌های خوب را انتخاب می‌کنند.

نظر شما چیست؟ چه جنبه‌های دیگری از فعالیت شتابدهنده‌ها نیاز به بهبود دارد؟ پیشنهاد شما چیست؟

مدیربرنامه سابق شتابدهنده نوین‌تک
شتابگیرنده(!) سابق شتابدهنده آواتک
مُحی سنیسل